امشب نمي دانم چرا دلشوره دارم
غم آمده كنج دلم بيتوته كرده
يك نامه باز انگار در ذهنم نشسته
آرام و زيبا روي كاغذ بوته كرده
امشب نمي دانم چرا بي تاب هستم
حس غريبي در فضاي خانه جاري است
اين لحظه را هر لحظه من احساس كردم
امشب دليلي بهتر از ديدار تو نيست
آخرين نامه
با چشم پر اشكم براي آخرين بار
اين نامه را بنويسم و ديگر جدايي
تو علتش را خوب مي داني عزيزم
بايد به پايان مي رسيد اين آشنايي
آنروز ديدم وقتي از كوچه گذشتي
مثل هميشه ساكت و تنها نبودي
حتي نگاهي هم به دنبالم نميگشت
شايد به قول بچه ها با ما نبودي
ديروز مردي پا به پايت راه مي رفت
ديدم كه بر روي تو با احساس خنديد
شايد مزاحم بود ؟. . . نه او همسرت بود
با ديدنت بغضم براي گريه تركيد
هر چند با من بارها هي عهد بستي
در حق عشقم آي نامردي نمودي
بگذار راحتتر بگويم تا بفهمي
چيزي كه ميگفتي و ميديدم نبودي
ديدن ندارد حالت مردي كه در عشق
از پشت خنجر خورده و پشتش شكسته
يا انكه در قلب جواني جاي احساس
شعر و نگاه و ناله و نفرت نشسته
آيا تو تا حالا به اين هم فكر كردي
يك روز ميديدم كه از دستم پريدي
آنقدر بي ارزش به چشمان تو بودم
حتي تو من را لايق گفتن نديدي
حيف است ما يك قصه نشنيده باشيم
حتي اگر هيچ ارتباطي بين ما نيست
من قلكي بودم تو عشقت سكهسكه
حالا دلم از سكه ها خالي خاليست
من با اجازه خاطرات ديدنت را
در گوشه اي از سينه ام پنهان نمودم
راز تو ميميرد ميان خاطراتم
انگار من عمري گرفتارت نبودم
اين نامه را وقتي كه خواندي پارهاش كن
تا مدركي از رازمان باقي نماند
ما گر چه با هم خوب بوديم و صميمي
بهتر همين است كه كسي اين را نداند
خُب خط آخر آمد و وقت جدايي
ديگر تو را دست خداوند ميسپارم
عشقت مبارك باد ، اين حرف دلم بود
گر چه تو را من تا هميشه دوست دارم
(
با جدیدترین مطالب و عکس های جدید و به روز
نظرات شما عزیزان: